دست نوشته های یک قاضی

رعب ظالم را باید از دل مظلوم بیرون کرد تا با کمال شهامت و بدون ترس و بیم در مقابل ظالم بایستد و حق خود را مطالبه کند.

دست نوشته های یک قاضی

رعب ظالم را باید از دل مظلوم بیرون کرد تا با کمال شهامت و بدون ترس و بیم در مقابل ظالم بایستد و حق خود را مطالبه کند.

ابزار سلطه

راز سلطه ی استعمارگران ......

ادامه مطلب ...

چرا موافق هستی؟

     چرا موافق هستی؟      

   علم و هنروفن مدیریت افزارهای مخصوصی دارد که بعضی از آنها مقبولیت عامه داشته و استفاده میشود اما پاره ای از آنها علیرغم قدرت سازندگی و اهمیتی که دارد بندرت بکار گرفته میشود ویا بیشتر مدیران آنها را ندیده میگیرند . غالبا استدلال میشود که تمدن ماشینی سازمانها و کارمندانی میخواهد که بتوانند با سرعت روز افزون حرکت خود را با حرکت ماشینها هماهنگ سازند ونتیجه گرفته میشود که در چنین شرایطی اختلاف سلیقه واختلاف عقیده افراد ذینفع بیمورد و گاه زیان آوراست .  استدلال ظاهرا منطقی دیگر این است که عصرحاضر، عصربرنامه ریزی است و برنامه ریزی مستلزم آن است که کلیه عوامل مربوط تحت کنترل و قابل اندازه گیری ومحاسبه باشد و به زبان ساده بتوان روی آنها حساب کرد. نتیجه استدلال اخیر این است که برنامه ریزی نظم آهنینی میخواهد که متکی بروحدت کامل باشد : وحدت فرماندهی ، وحدت برنامه ، وحدت عقیده ،وحدت سلیقه    وحدت منافع و مانند آنها.

   علیرغم حقایقی که دراین استدلالها هست  هر مدیر با تجربه ای میداند که اداره کردن انسانها در جهت حصول یک هدف معین با این قبیل توجیهات  سازگاری ندارد و اصولا حصول وحدت نظر کامل در میان کارکنان یک مجموعه نه امکان پذیر است نه مطلوب . این حقیقت رانیز مسلم میتوان دانست که ادامه حیات کارکنانی که با دیگران اختلاف سلیقه دارند لازمه ادامه تحرک و خلاقیت دستگاه است  چون همین مخالفان هستند که نقش موثری در آشکار ساختن معایب و هماهنگیها و رویه نداشتنها دارند مسلم است که برقراری نظم آهنین و وحدت نظر کامل به مدد زور و بخصوص قدرت متشکل امکانپذیراست . اما چنین وحدت نظری نه تنها بی دوام و زود گذر است (چون وجودش متکی به دوام قدرت متشکل است ) بلکه در همان دوران برقراری خود نیز نمیتواند سرمایه و تکیه گاهی برای یک سازمان اداری محسوب شود چون غیر طبیعی و ساختگی است .

                مهمترین افزار عاطل مانده مدیریت  ( برنامه پیشنهادهای تازه ) است .  بعبارت دیگر منظور این استکه اندیشه ها و نظریات و پیشنهادهای تازه و در عین حال که ضامن موفقیت مدیریت هر سازمانی است وقتی میتواند مورد بهره برداری کامل قرار گیرد که جنبه تصادفی و اتفاقی نداشته و برنامه ریزی شده باشد. تشکیلات و تشریفات و سلسله مراتب اداری در بیشتر سازمانها مانع از آن است که اندیشه های تازه به ثمر برسد . این امردر دستگاههایی که نظم و انضباط شدید حکمفرماست  و اصل وحدت فرماندهی به نحوه اتم واکمل اجرا می گردد  بارزتر و فراوانتر است . در این قبیل دستگاهها کارمندی که همت و جرئت میکند و عقایدی راکه ثمربخش میداند از هفت خوان رستم تشکیلات میگذراند و به مقام مسئول میرساند  یا بایک تعریف خشک و خالی و یا با مخالفت شدید و احیانا همراه با تمسخر مواجه میشود . کارمندانی که در حقیقت در مخالفت با عقیده مقام مافوق خود پافشاری می کنند غالبا در موفقیت سازمانی نامطلوبی قرارمیگیرند  مغضوب و چه بسا مطرود میشوند . اما موافقان مورد تشویق و یقینا از مقربان مدیر میگردند بدین ترتیب است که اندیشه ها و ابتکارات و خلاقیتهامحکوم به سکوت میگردند  و سازمان از یک سرمایه انسانی و معنوی گرانبها محروم میماند. اما مدیر مربوطه غافل از این مطلب است که مخالفت کردن بیشتر از موافقت کردن((مایه فکری )) میخواهد  بخصوص آنکه در مورد اخیر هیچگاه از شخص نمی پرسند که ((چرا موافق هستی )).

مدیر محبوب یا مدیر مصلحتی

یکی از مشکلاتی که در سطح خرد و کلان تشکیلات قضایی مطرح است و باعث می شود وقت پرسنل قضایی و کارمندان هدر رود موضوع مدیریت مصلحتی و یا مدیریت محبوبیت است .شاید تا به حال متوجه شده باشید اشخاصی که از شعبه تحقیق دادیاری و یا بازپرسی و یا دادگاه و یا اجرای احکام درخواستهایی دارند که خارج از اصول آیین دادرسی است سریعآ به نزد مقام مافوق می روند و خواسته خودشان را اعلام میکنند و مدیر مربوطه نیز با علم به اینکه می داند درخواست مذکور وجاهت قانونی ندارد در ذیل نامه می نویسد « عینآ جهت اقدام به نظر ....برسد » و یا « جهت مساعدت به نظر .....برسد »مراجعه کننده نیز با احساس طلبکارانه و حق به جانب بودن به شعبه مرجوع الیه می رود و پس از اینکه نامه را می دهد شخص مخاطب نیز وفق مقررات قانونی پاسخ قبلی را می دهد . متقاضی اعلام میکند که رییس دستور داده ولی قاضی شعبه با من مشکل دارد و یا اینکه می گوید قاضی دارد از طرف مقابل حمایت میکند .و آنوقت است که مدیر می شود انسانی خوب و خداشناس و قاضی شعبه می شود انسانی که از راه حق و عدالت خارج گردیده است . بنده اسم این شیوه مدیریتی را مدیریت مصلحتی و یا مدیریت محبوبیت گذاشته ام البته شاید دوستان بتوانند نام مناسب تری انتخاب کنند . مثلآ اگر محکوم علیه پرونده ایی تقاضای تقسیط دیه را بنماید و قاضی اجرای احکام بگوید باید دادخواست اعسار بدهی و مراجعه کننده مدعی زمانبر بودن دادخواست شود و درخواستش را پیش مدیر ببرد مدیر می نویسد « عینآ جهت مساعدت به اجرای احکام ارسال شود .»حال انکه اگر مدیر درست راهنمایی کند دیگر وقت قاضی شعبه با چنین مراجعه کنندگانی که تعدادشان نیز کم نمی باشد هدر نمی رود. شما دیگر تا آخر خودتان حدس بزنید چه می شود .اگر در روز فقط سه تا پنج نفر از این مراجعه کنندگان داشته باشید ببینید در هفته و یا ماهیانه چقدر وقت شما هدر می رود

نگرشی به تعریف مدیریت و حواشی آن

مدیران از قدرت ، نفوذ و توانایی لازم برای حرکت دادن جامعه برخوردارند.جامعه ایی که مدیریت کارآمدتری دارد، درجه ی بالاتری از استحکام را تجربه می کند . نقش این مدیریت تسهیل امور و توانمند سازی جامعه است . مدیریت کار آمدتر به معنای ظرفیت اجتماعی یا سازمانی بیشتر است . فقدان مدیریت مناسب ، نمودی از ضعف جامعه یا سازمان است . امـــــــا ........

بعضی ها در محیط کار مدیرند و بعضی ها در خانه ، بعضی ها میز مدیریتی دارند و بعضی ها جایگاه آنرا ، بعضی ها مدیرند و بعضی ها مدبر ، بعضی ها پیپ مدیریتی دارند و بعضی ها تیپ آن ، بعضی ها مدیرند و منشی دارند و بعضی ها تنها مدیرند و در اصل تنها منشی اند . بعضی ها مدیرند و ماشین مدیران را دارند و بعضی ها در اصل تنها ماشین اند و ماشین مدیران را می رانند . بعضی ها رنگ مدیریت دارند و بعضی ها علم آن ، بعضی ها خــدادادی مدیـرند و بعضی ها اکتسابی و انتسابی ( یعنی تنها به واسطه ی پدرشان یا بستگانشان ) . بعضی ها حکم مدیریتشان از جنس کاغذ و امضای مـافـوق است و بعضی ها از جنس عمل و کارکرد و تجربه ی شان . بعضی ها در گزارش ماهانه ی تنظیم شده توسط خود ، مدیر موفق اند و بعضی ها در عملکرد تنظیم شده مافوق و زیر دستان خود . بعضی ها تنها مدیرند و بس ، و بعضی ها مدیرند و یک دنیا ارزش . بعضی ها امضایشان چند روزی اعتبار دارد و بعضی ها عملکردشان یک عمر . بعضی ها یاد خود را با خود می برند و بعضی ها خود می روند و اما یاد و نامشان می ماند . بعضی ها عشق مدیریت دارند و بعضی ها مدیر عاشق اند . بعضی ها بر نام سازمان مدیریت می کنند و بعضی ها بر قلب کارکنان سازمان . بعضی ها مدرک مدیریت دارند و بعضی ها درک مدیریت ، براستی که در این جهان با دستاوردهای گوناگون بشری ، دست یافتن به یک بینش صحیح از مدیریت ، در میان گرایشها و سلیقه های مختلف آسان نیست . مدیریت علم است یا هنر ؟ یا آمیزه ایی از هر دو ؟ آیا مدیر برای رسیدن به یک هدف مشخص ، به کارآیی و توانایی های افراد سازمان یا مجموعه خود ، نیاز دارد ،یا بی نیاز از ماهیت « توانایی » دیگر افراد سازمان است . و موفقیت در پیشبرد امورات سازمان را صرفاًً در صدور یک دستورالعمل یا اطاعت محض و بی چون و چرای افراد آن سازمان می داند . مگر نه اینکه « مدیر » در هر روز و هر ساعت از کار خود ، با آدمها سرو کار دارد ، آدمهایی که هر یک در حالات روحی و حتی وضع جسمانی متفاوتی هستند ، اگر مدیران با اوضاع و احوال ثابت و جامد ، مانند مهره های شطرنج یا پیچ و مهره ماشین سرو کار داشتند ، اعمال مدیریت چقدر آسان بود ...