دست نوشته های یک قاضی

رعب ظالم را باید از دل مظلوم بیرون کرد تا با کمال شهامت و بدون ترس و بیم در مقابل ظالم بایستد و حق خود را مطالبه کند.

دست نوشته های یک قاضی

رعب ظالم را باید از دل مظلوم بیرون کرد تا با کمال شهامت و بدون ترس و بیم در مقابل ظالم بایستد و حق خود را مطالبه کند.

من راننده تاکسی بودم

مسافر تاکسی آهسته روی شونه‌ی راننده زد، می‌خواست یه سوال ازش بپرسه راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد، نزدیک بود بزنه به یه اتوبوس، از جدول کنار خیابون رفت بالا، نزدیک بود چپ کنه، اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد، برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد، سکوت سنگینی حکم فرما بود، تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن، من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!" مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ی کوچولو اونقدر تو رو می‌ترسونه" راننده جواب داد: "واقعآ تقصیر تو نیست، امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده‌ی تاکسی دارم کار می‌کنم، آخه من 25 سال راننده‌ی ماشین جنازه کش بودم!"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد